حکایت کر و عیادت از مریض؛حکایت آن ناشنوا که به عیادت همسایه خود رفت | از مثنوی معنوی مولانا
حکایت کر و عیادت از مریض: داستان های مثنوی معنوی مولانا سراسر پند است و اندرز. نکات اخلاقی و تربیتی در این داستان ها، فراوان است و هر کس می تواند با توجه به نتایج این داستان ها، شیوه و روش مناسب تری را برای زندگی انتخاب کند. در اکثر این داستان ها انسان را به خود بودن فرا می خواند و او را از دورویی، ریاکاری و … باز می دارد. حکایت کر و عیادت از مریض نیز از جمله حکایت های آموزنده کتاب پربار مثنوی معنوی است. با اهل فان همراه باشید.
اینم ببین: اگر تو کلاغی من بچه کلاغم!؛داستانی از ضرب المثل های رایج
حکایت کر و عیادت از مریض
در شهری دور، مرد کری بود که همیشه تلاش می کرد به دیگران نشان دهد که کر نیست. لذا هر جایی می رفت، قبل از رفتن مکالمه دو جانبه خود را تمرین می کرد. روزی از روزها همسایه اش بیماری شد. او تصمیم گرفت که به عیادت همسایه برود.
مرد کر با خود گفت: من صداها را درست نمی شنوم. صدای بیمار هم آنقدر بلند نیست و سخت است حرف های او را بفهمم و با او حرف بزنم. اما بهتر است پیش از پیش صحبت های خودم را با او پیش بینی کنم. هر وقت لبانش تکان خورد و بعد بسته شد من پاسخ های مورد نظرم را بگویم.
احتمالا ابتدا او احوالپرسی می کند. من هم گفتگویم را با احوالپرسی شروع می کنم.
میگویم: حالت خوب است؟ او خواهد گفت: خدا را شکر. خیلی بهترم.
باز من میگویم: خدا را شکر. چه چیزی خوردهای؟ او حتما می گوید سوپ یا شوربا و چنین غذاهایی.
من هم در پاسخش میگویم: نوش جانت. پزشکت کیست؟ مطمئناً می گوید فلان طبیب و …
و من هم بلافاصله به او میگویم: دست او خوب است. قدمش خیر و مبارک است. او درمانگر خوبی است و همه بیماران را خوب درمان میکند. ما او را میشناسیم. طبیب حاذقی است.
اینم قشنگه: حکایت گربه را دم حجله باید کشت؛از ضرب المثل های رایج فارسی
یادتان نرود که ببینید: حکایت حلال و حرام از منظر عالم
اینم جالبه: حکایت ضرب المثل نه خانی آمده و نه خانی رفته!
حکایت کر و عیادت از مریض: در خانه همسایه
مرد کر پس از تهیه این پرسش و پاسخ، به عیادت همسایه خود رفت. او در کنار تخت همسایه مریض خود نشست. بلافاصله شروع کرد به احوالپرسی و پرسید: همسایه خدا بد ندهند! حالت چطور است؟
همسایه بیمار بلافاصله گفت: همسایه نپرس که دارم از درد میمیرم.
کر لبخندی زد و گفت: خدا را شکر.
مریض بیشتر بدحال شد. با خود گفت این مرد دیوانه چه می گوید.
باز مرد کر پرسید: خوراکت چطور است؟ این روزها چه میخوری؟
بیمار گفت: چیزی نمی توانم بخورم. خوراکم خاک و مرض و زهر کشنده است.
باز مرد کر لبخند و گفت: نوش جانت. خیلی خوشمزه هستند. بیمار چون این پاسخ را شنید بیشتر عصبانی شد.
مرد کر که گویا راضی بود از مکالمه پیش بینی شده خود، باز پرسید: همسایه طبیبت کیست.
بیمار گفت: کسی نیست.عزراییل.
شاید خوشتان اومد: حکایت ضرب المثل خر ما از کرگی دم نداشت!
مرد لبخندی زد و گفت: قدم او ان شالله مبارک است برای شما و اهالی خانه.
حال بیمار بیشتر خراب شد. مرد کر این عیادت و پرسش و پاسخ را انجام داد و از خانه همسایه خارج شد. خوشحال بود که عیادت خوبی از مریض به عمل آورده است.
بیمار ناله میکرد که این همسایه دشمن جان من است و دوستی آنها پایان یافت.
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش داستان مجله اهل فان مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
در اینجا ما قصدمان این است تا مجموعه داستانهای کوتاه و حکایتهای پندآموز را با شما دوستان گرامی به اشتراک بگذاریم .