داستان

داستان خروس زیرک؛ خروسی که با یک نقشه زیرکانه، روباه را کیش و مات کرد!

داستان خروس زیرک: غروب يکى از روزها، خروسى رفت بالاى درختى تا چرتى بزند. سگ آبادى که از آنجا مى‌گذشت خروس را ديد و گفت: آهاى آقا خروسه مگر نمى‌بينى که هوا تاريک شده و بايد برگرديم؟

این مطلب هم جالبه: حکایت تاجر و پسر نااهل: نصحیتی از پدر که پس از مرگ به داد پسر رسید!

داستان خروس زیرک

خروس گفت: مگر نمى‌دانى که هوا گرم شده؟ من حوصله برگشتن ندارم و مى‌خواهم امشب روى همين شاخه بخوابم.

سگ هرچه اصرار کرد، خروس قبول نکرد و همانجا خوابيد. سگ هم مجبور شد زير درخت بخوابد و مواظب خروس باشد.

نزديک صبح بود که خروس بيدار شد. پروبال خود را به‌هم زد و روى شاخه درخت، قوقولو قوقوئى سرداد. روباهى از آن طرف‌ها مى‌گذشت. صداى خروس را شنيد و با خود گفت: به‌به امروز عجب غذاى چرب و نرمى پيدا کرده‌ام بايد صبحانه مفصلى بخورم.

روباه، زير درخت رفت و با زبان چرب و نرم خود گفت: سلام آقا خروسه صبح به خير. تو نمى‌ترسى که تنهائى اينجا خوابيده‌اي؟

خروس گفت: سلام و زهرمار. چرا نمى‌گذارى آوازم را بخوانم و طلوع صبح را به همه خبر بدهم؟ سپس قوقولى قوقوى ديگرى سر داد و گفت: من از هيچ‌چيز نمى‌ترسم. مگر ممکن است که خروس‌ها ترسو باشند؟!

روباه گفت: معذرت مى‌خواهم. قصد ناراحت کردن تو را نداشتم. من هم عادت دارم صبح زود با آواز قشنگ خروس‌ها از خواب بيدار بشوم. امروز هم قرار است برايم مهمان بيايد لطفاً شما نگاه کنيد و ببينيد مهمان‌هايم از کنار درخت‌هاى پشت سرت نمى‌آيند؟!

خروس که مواظب حرکات روباه بود، فکرى کرد و گفت: چشم‌هاى من ضعيف است و فاصلهٔ زيادى را نمى‌توانم ببينم. تو به من نگاه کن يک‌بار دور درخت را بچرخ و بيا تا خودت آن‌طرف‌ها را نگاه کني.

روباه که فکر مى‌کرد به همين سادگى توانسته است خروس را فريب بدهد، قبول کرد و با خود گفت: عجب خروس احمقى گير آورده‌ام. دور درخت مى‌گردم و بعد مى‌روم بالا و او را مى‌گيرم.

هنوز قدم اول را برنداشته بود که سگ از پشت درخت پريد و دم روباه را با دندان کند. روباه، به‌هر زحمتى بود، خودش را از چنگ سگ خلاص کرد و پا گذاشت به فرار و همان‌طور که مى‌ناليد، صداى سگ را شنيد که مى‌گفت: آهاى آقا روباهه با اين عجله کجا مى‌روي؟ بگرد و دمت را بردار.

داستان خروس زیرک-1

این حکایت هم جالبه: داستان دزد و عارف؛ حکایت عارفی که در خانه اش هیچ چیزی نداشت!

– خروس زيرک
– افسانه‌هاى لرستان – ص ۳۴
– گردآورنده: بهرام فرخ فال
– انتشارات شباهنگ چاپ اول ۱۳۵۸
(به نقل از فرهنگ افسانه‌هاى مردم ايران ـ جلد چهارم ـ على اشرف درويشيان و رضا خندان).

این حکایت هم جالبه: داستان حج رفتن حاتم اصم؛ زاهدی که به سفر حج رفت و خداوند روزی خانواده او را تامین نمود!

امیدواریم از داستان خروس زیرک خوشتان آمده باشد. شما همواره می توانید سوالات، بازی های فکری، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش داستان مجله اینترنتی اهل فان مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند.

درگیر شدن مغز در بازی های فکری می تواند یک راه سرگرم کننده و عالی برای استراحت از استرس های روزانه باشد. تمرکز ما را از نگرانی‌ها دور می‌کند و به ما اجازه می‌دهد در حالی که هنوز ذهن خود را تمرین می‌دهیم، استراحت کنیم. بازی های فکری اغلب شامل به خاطر سپردن و یادآوری اطلاعات است که به بهبود حفظ حافظه و مهارت های یادآوری کمک می کند.

این می تواند به ویژه برای افراد در هر سنی، از جمله دانش آموزان و افراد مسن مفید باشد. شما هرروزه در مجله اینترنتی اهل فان مطالب متنوعی از انواع تست شخصیت، تست بینایی،هوش تصویری، معمای تصویری را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک اهل فان ما را دنبال کنید.

این حکایات هم جالبه:

داستان حسین‌ قلی خان چوپان که به مقام ملک‌التجار رسید!

حکایت درخت جاودانگی از مثنوی معنوی؛ درختی که میوه اش مرگ را از بین میبرد!

داستان جالب درباره بازی سرنوشت: خوش‌شانسی یا بدشانسی؟

داستان زیبای “یا این یا باز هم این”، راز رسیدن به خواسته‌های بزرگ در زندگی!

داستان جالب: راز معلم زیبایی که ازدواج نمی کرد!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 + 15 =

دکمه بازگشت به بالا