داستان حضرت سلیمان و جغد!

داستان حضرت سلیمان و جغد: حضرت سليمان که فرمانرواى همه جانواران بود با زنى ازدواج کرد. روزى اين زن به حضرت سليمان گفت: ‘يک قاليچه قشنگ و يک رختخواب نرم از پر پرندگان برايم درست کن’ . …
این حکایت هم جالبه: داستان عابد بی حیا و سگ؛ عابد گرسنه ای که از آتش پرست طلب نان کرد!
داستان حضرت سلیمان و جغد
در آن روزگار، جانوران مىتوانستند صحبت کنند. از اينرو حضرت سليمان پيامى براى پرندگان فرستاد و از آنها خواست نزد وى بيايند.
طى مدت کوتاهى پرندگان با شکلها و رنگهاى گوناگون پرواز کردند و پيرامون حضرت سليمان جمع شدند. او به پرندگان گفت: ‘جغد کوچولو هنوز نيامده است، از اينرو منتظر او مىمانم تا بيايد و بعد از آن چيدن پرهايتان را آغاز مىکنم.
سرانجام جغد کوچولو آمد. حضرت سليمان از وى پرسيد: ‘چرا اينقدر دير کردي؟’ جغد گفت: ‘ارباب، علت دير کردنم، اين بود که مشغول مقايسه روز و شب، سنگ و گِل و مرد و زن در دنيا بودم.’
حضرت سليمان خنديد و پرسيد: ‘تعداد کدام يک را بيشتر ديدي، روزها يا شبها را؟’ جغد گفت: ‘بهنظر من تعداد روزها بيشتر از شبها است زيرا وقتى که مهتاب باشد شب مثل روز روشن است.’
حضرت سليمان پرسيد: ‘خب جغد کوچولو حالا بگو که سنگ در دنيا بيشتر است يا گِل؟’ جغد گفت: ‘سنگ از گل بيشتر است زيرا يک کلوخ گل به محکمى سنگ نيست.’
حضرت سليمان گفت: ‘حالا از مرد و زن برايم بگو، آيا تعداد مردها از زنها بيشتر است؟’ جغد گفت: ‘نه ارباب، زنها خيلى بيشتر از مردها هستند. زيرا وقتى مردى تسليم خواستههاى زن خود مىشود چيزى جز يک زن نيست؟’
حضرت سليمان پرسيد: ‘بنابراين من که قصد دارم پرهاى همه پرندگان را بچينم تا يک قاليچه قشنگ و يک رختخواب نرم براى همسرم بسازم يک زن بهشمار مىروم؟’ جغد گفت: ‘همينطور است، شما مىتوانستى دربارهٔ خواستهٔ همسرت چند و چون بکنى نه اينکه دستور او را اجراء کني’ .
حضرت سليمان پرندگان را مخاطب قرار داد و گفت: ‘فرزندان من برويد. هريک از شما هرجا بخواهد مىتواند پرواز کند!’ و بدينسان آنها را بار ديگر آزاد کرد و به همسر خود گفت: ‘به زودى به شما اجازه مىدهم موهاى ريشم را بچينى اما ديگر اجازه نمىدهم يک کلمه راجعبه چيدن پر پرندگان بگوئي.’ خدا همه ما و شما را شادکام کند.
این حکایت هم جالبه: داستان دختر کشاورز و پیرمرد طمعکار که او را می خواست!
ـ حضرت سليمان و جغد کوچولو
ـ افسانههاى مردم عرب خوزستان ـ ص ۱۰۰
ـ گردآوري: يوسف عزيزى بنىطرف ـ سليمه فتوحى
ـ انتشارات آنزان ـ چاپ اول ۱۳۷۵
(به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد چهارم ـ علىاشرف درويشيان و رضا خندان).
این حکایت هم جالبه: داستان اسداله که هم دختر عموشو گرفت، هم دختر پادشاه را!
امیدواریم از داستان حضرت سلیمان و جغد خوشتان آمده باشد. شما همواره می توانید حکایات کهن ایرانی، قصه ها، داستانهای ملل و ضرب المثل های عامیانه را در بخش داستان مجله اینترنتی اهل فان مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند.
درگیر شدن مغز در بازی های فکری می تواند یک راه سرگرم کننده و عالی برای استراحت از استرس های روزانه باشد. تمرکز ما را از نگرانیها دور میکند و به ما اجازه میدهد در حالی که هنوز ذهن خود را تمرین میدهیم، استراحت کنیم. بازی های فکری اغلب شامل به خاطر سپردن و یادآوری اطلاعات است که به بهبود حفظ حافظه و مهارت های یادآوری کمک می کند.
این می تواند به ویژه برای افراد در هر سنی، از جمله دانش آموزان و افراد مسن مفید باشد. شما همچنین هر روزه در مجله اینترنتی اهل فان مطالب متنوعی از انواع تست شخصیت، تست بینایی،هوش تصویری، معمای تصویری را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک اهل فان ما را دنبال کنید.
این حکایات هم جالبه:
داستان بی عقل و با عقل از مثنوی مولوی؛ از پیشم دور شو که این عقل شُوم است!
داستان وزیر نادان و دهقان دانا: داستانی از قدرت خرد در برابر مقام و ثروت!
داستان دزد زیرک و دختر پادشاه!
داستان دزد و مرد روستایی از سری داستان های عامیانه مردم ایران زمین!
حکایت جالب از بین بردن نسل دختر: ستارهای که مرگ پادشاه را پیشگویی کرد!
داستان دختر دل گر از سری داستان های عامیانه مردم ایران زمین!