داستان

داستان حج رفتن حاتم اصم؛ زاهدی که به سفر حج رفت و خداوند روزی خانواده او را تامین نمود!

داستان حج رفتن حاتم اصم: حاتم اصم که یکى از زهاد عصر خویش بود، مردى بود فقیر و عائله دار که به سختى زندگیش را اداره مى کرد، اما اعتقاد فوق العاده به خدا داشت. شبى با رفقاى خود نشسته بود، صحبت حج و زیارت خانه خدا به میان آمد شوق زیارت به دلش افتاد. به منزلش مراجعت کرد. زن و بچه هایش را اطراف خود جمع نمود و مقصدش را براى آنها بیان کرد و گفت : اگر شما با من موافقت کنید که به زیارت خانه خدا بروم، من براى شما دعا خواهم کرد.

این حکایت هم جالبه: داستان حسین‌ قلی خان چوپان که به مقام ملک‌التجار رسید!

زنش گفت : تو با این حال فقر و تنگدستى و این عائله زیاد کجا مى خواهى بروى؟ زیارت بیت الله بر کسى واجب است، که غنى و ثروتمند باشد، بچه ها نیز حرفهای مادرشان را تصدیق کردند، جز یک دخترکی که شیرین زبانى کرده و گفت: چه مى شود اگر شما به پدرم اجازه دهید؟ بگذارید هر کجا مى خواهد برود، روزى دهنده ما خدا است، خداى متعال قدرت دارد، روزى را به وسیله دیگرى به ما برساند.

داستان حج رفتن حاتم اصم

از گفتار این دخترک همه متذکر شده و او را تصدیق کردند و اجازه دادند که پدرشان به خانه خدا برود. حاتم مسرور و خوشحال شد و اسباب سفر را فراهم کرد و با کاروان حج حرکت نمود، از آن طرف همسایگان به منزل او آمدند و زبان به ملامت خانواده اش گشودند که چرا با این فقر و تهى دستى گذاشتید که پدرتان به سفر برود، چند ماه این مسافرت طول خواهد کشید شما از کجا مخارج زندگى را تامین مى کنید؟ همه بچه ها گناه را بار گردن دختر کوچک کردند و او را ملامت نمودند که اگر تو سخن نگفته بودى و زبانت را کنترل مى کردى ما اجازه نمى دادیم پدر به مسافرت برود.

دخترک متاثر شد و اشکهایش جارى گردید سر به سوى آسمان بلند کرد، دستها را به دعا برداشت و گفت پروردگارا اینان به فضل و کرم تو عادت کرده اند و از خوان نعمت تو برخوردار بوده اند، تو آنها را ضایع مگردان و مراهم در نزد آنها شرمنده مکن.

در حالی که آنها متحیر نشسته بودند و فکر مى کردند از کجا قوتى بدست آورند، بر حسب اتفاق حاکم شهر از شکار بر مى گشت، تشنگى بر او غلبه کرده، جمعى از همراهان را به در منزل حاتم فرستاد تا آب بیاورند، آنها در خانه را کوبیدند، زن حاتم پشت در آمد، پرسید چه کار دارید؟

داستان حج رفتن حاتم اصم-1

این حکایت هم جالبه: حکایت درخت جاودانگی از مثنوی معنوی؛ درختی که میوه اش مرگ را از بین میبرد!

گفتند: امیر درب منزل ایستاده مقدارى از شما آب مى خواهد.

زن با حال بهت به آسمان نگاه کرده گفت: پروردگارا! دیشب گرسنه به سر بردیم و امروز امیر به ما محتاج شده و از ما آب مى طلبد.

زن ظرفى را پر از آب کرده نزد امیر آورد و از سفالین بودن ظرف غذر خواهى نمود.

امیر از همراهان پرسید: اینجا منزل کیست؟

گفتند: منزل حاتم اصم، یکى از زهاد این شهر است، شنیده ایم او به مسافرت بیت الله رفته و خانوده اش به سختى زندگى مى کنند.

امیر گفت: ما به اینها زحمت دادیم و از آنها آب خواستیم، از مروت و مردانگى دور است که امثال ما به این مردم مستمند و ضعیف زحمت دهند و بارشان به دوش آنها بگذارند. امیر این بگفت و کمربند زرین خود را باز نموده به داخل منزل افکند و به همراهانش گفت: کسى که مرا دوست دارد، کمربند خود را به داخل منزل بیندازد.

همه همراهان کمربندهاى زرین را باز کرده و به داخل منزل افکندند. موقعى که خواستند برگردند، امیر گفت : درود خدا بر شما خانواده باد! الان وزیر من قیمت کمربندها را براى شما مى آورد و آنها را مى برد.

خداحافظى کرده و رفتند. مدتی طول نکشید که وزیر برگشت و پول کمربندها را آورد و آنها تحویل گرفت. چون دخترک این جریان را مشاهده کرد به گریه افتاد از او پرسیدند، چرا گریه مى کنى؟ باید خوشحال باشى، زیرا خداى متعال به لطف خود، به ما وسعت داده است.

دختر گفت: گریه ام براى آن که ما دیشب گرسنه سر بر بالش گذاردیم و مخلوقى به سوى ما یک نظر انداخت، ما را بى نیاز ساخت، پس هرگاه خداى مهربان به سوى ما نظر افکند آنى ما را وا نخواهد گذارد.

بعد براى پدرش دعا کرد: پروردگار! همچنانکه به ما نظر مرحمت فرمودى و کار ما را اصلاح کردى نظرى بسوى پدر ما کن و کار او را اصلاح فرما.

این حکایت هم جالبه: داستان جالب درباره بازی سرنوشت: خوش‌شانسی یا بدشانسی؟

امیدواریم از داستان حج رفتن حاتم اصم خوشتان آمده باشد. شما همواره می توانید سوالات، بازی های فکری، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش داستان مجله اینترنتی اهل فان مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند.

درگیر شدن مغز در بازی های فکری می تواند یک راه سرگرم کننده و عالی برای استراحت از استرس های روزانه باشد. تمرکز ما را از نگرانی‌ها دور می‌کند و به ما اجازه می‌دهد در حالی که هنوز ذهن خود را تمرین می‌دهیم، استراحت کنیم. بازی های فکری اغلب شامل به خاطر سپردن و یادآوری اطلاعات است که به بهبود حفظ حافظه و مهارت های یادآوری کمک می کند.

این می تواند به ویژه برای افراد در هر سنی، از جمله دانش آموزان و افراد مسن مفید باشد. شما هرروزه در مجله اینترنتی اهل فان مطالب متنوعی از انواع تست شخصیت، تست بینایی،هوش تصویری، معمای تصویری را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک اهل فان ما را دنبال کنید.

این حکایات هم جالبه: 

داستان زیبای “یا این یا باز هم این”، راز رسیدن به خواسته‌های بزرگ در زندگی!

داستان جالب: راز معلم زیبایی که ازدواج نمی کرد!

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 3 =

دکمه بازگشت به بالا