قصه
-
داستان
حکایت آموزنده نان و حلوا: هیچگاه خودت را ارزان نفروش!
حکایت آموزنده نان و حلوا: در یکی از روزهای زمستان، یکی از علمای معروف برای نماز ظهر به مسجد رفت…
بیشتر بخوانید » -
داستان
قصه شنیدنی گواهی درخت: هیچگاه بدون سند به کسی پول قرض ندهید!
قصه شنیدنی گواهی درخت: مردی صد سکه طلا به کسی قرض داده بود و سند نگرفته بود و وقتی مطالبه…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت گفتار خوب: داستانی زیبا در باب قدرت کلمات!
حکایت گفتار خوب: یکشب هارونالرشید، خلیفه عباسی، خوابی دیده بود و صبح دستور داد تعبیرگویان و خوابگزاران حاضر شوند تا…
بیشتر بخوانید » -
داستان
داستان شیر و آب :فریب دادن مردم چه عاقبتی در پی دارد؟
داستان شیر و آب: یک مرد گلهدار بود که هزار گوسفند داشت و آدم نادرستی بود که حلال را از…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت نیکوکار گناهکار از قصههای زیبای قابوسنامه
حکایت نیکوکار گناهکار: در روزگار قدیم پیرمرد مسلمان و دانشمندی در شهر بخارا زندگی میکرد که او را خواجهی بخارایی…
بیشتر بخوانید » -
داستان
قصه خیاط و کوزه از سری داستان های زیبای قابوسنامه
قصه خیاط و کوزه: در شهر ری در روزگاران قدیم، خیاطی بود که دکانش بر سر راه گورستان بود و…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت آموزنده گربه سفید: گربه فداکاری که جان کودک میرغضب را نجات داد!
حکایت آموزنده گربه سفید: در زمان قدیم مردی بود که در خدمت حاکم شغل میرغضبی داشت و هر وقت میخواستند…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت تاجر و قماربازان ونیزی: چگونه مرد کور با راهنمایی اش به تاجر، قماربازان شهر را ضربه فنی کرد!
حکایت تاجر و قماربازان ونیزی: در زمان قدیم در شهر انطاکیه تاجر ثروتمندی از دنیا رفت و مال زیادی برای…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت کودک هوشیار از سری داستان های سندبادنامه
حکایت کودک هوشیار: در زمان قدیم سه نفر که کارشان پیلهوری بود، یعنی از یک آبادی جنس میخریدند و برای…
بیشتر بخوانید » -
داستان
داستانی شنیدنی صبر روباه: وقتی کارد به استخوان می رسد روباه هم بی طاقت می شود!
داستانی شنیدنی صبر روباه: یک مرد کاسب بود که در قلعهای زندگی میکرد و کارش پوستیندوزی بود. از قصابهای ده…
بیشتر بخوانید »