ادبیات ملل
-
داستان
خواهر ندار و خواهر دارا ؛ حکایت خواهری که صداقتش عاقبت خوش را برایش رقم زد!
خواهر ندار و خواهر دارا: دو تا خواهر بودند. يکى ندار و ديگرى دارا بود. خانههاى آنها روبهروى هم بود.…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت زنان حیله گر و جذاب بخش دوم ؛قول و قرار در حمام!!!
حکایت زنان حیله گر و جذاب بخش دوم: آن وقت گذاشت و رفت. درويشها يکى يکى به بوقعليشاه گفتند: ‘گل…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت زنان حیله گر و جذاب و قول و قرار در حمام+ قسمت اول
حکایت زنان حیله گر و جذاب: يکى بود يکى نبود. در روزگار قديم يکروز سه زن توى حمام دربارهٔ مکر…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت حلال و حرام از سری داستان های هزار و یک شب؛ جادوی پول حلال
حکایت حلال و حرام: در روز و روزگارى که ايمان و اعتقاد مردم به سختى سنگ و به صلابت کوه…
بیشتر بخوانید » -
داستان
ماجرای مرد هیزم شکن و فرشته و جنیفرلوپز | چرا مردها مجبور به دروغ گفتن می شوند (آخر خنده)
مرد هیزم شکن و فرشته و جنیفرلوپز: روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود…
بیشتر بخوانید » -
داستان
ملانصرالدین و دود کباب؛ ملانصرالدین و دود کبابی که سیرش کرد!
ملانصرالدین و دود کباب: فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت، دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت دعوا سر لحاف ملا نصرالدین بود، وقتی ملا نصرالدین خواست ثواب کند، اما کباب شد!
دعوا سر لحاف ملا نصرالدین بود: فصل زمستان بود . ملّا نصرالدین توی اتاق خانه اش خوابیده بود و از…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت جالب مرد 3 زنه که همیشه آنان را فریب می داد و عشق می کرد تا اینکه …
حکایت جالب مرد 3 زنه: یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک مردی بود سه تا…
بیشتر بخوانید » -
داستان
داستان کوتاه ملانصرالدین و مرد فقیر پر رو ؛ درسی که ملا نصرالدین به فقیر پر رو داد!
ملانصرالدین و مرد فقیر: ملانصرالدین نگاهی به آسمان انداخت و به خورشید که یکراست بر سرش میتابید نگاهی انداخت. تا…
بیشتر بخوانید » -
داستان
حکایت خر دردمند و گرگ نعلبند| دیوانه در کار خود هشیار است!
حکایت خر دردمند و گرگ نعلبند: یک روز یک مرد روستایی یک کوله بار روی خرش گذاشت و خودش هم…
بیشتر بخوانید »