داستان
-
داستان خروس زیرک؛ خروسی که با یک نقشه زیرکانه، روباه را کیش و مات کرد!
داستان خروس زیرک: غروب يکى از روزها، خروسى رفت بالاى درختى تا چرتى بزند. سگ آبادى که از آنجا مىگذشت…
بیشتر بخوانید » -
حکایت تاجر و پسر نااهل: نصحیتی از پدر که پس از مرگ به داد پسر رسید!
حکایت تاجر و پسر نااهل: در روزگارهاى گذشته، در شهر اصفهان، مرد تاجرى زندگى مىکرد که ثروت بىحساب داشت ولى…
بیشتر بخوانید » -
داستان دزد و عارف؛ حکایت عارفی که در خانه اش هیچ چیزی نداشت!
داستان دزد و عارف: دزدی وارد کلبه فقیرانه عارف پیری شد. این کلبه درخارج شهر واقع شده بود. عارف بیدار…
بیشتر بخوانید » -
داستان حج رفتن حاتم اصم؛ زاهدی که به سفر حج رفت و خداوند روزی خانواده او را تامین نمود!
داستان حج رفتن حاتم اصم: حاتم اصم که یکى از زهاد عصر خویش بود، مردى بود فقیر و عائله دار…
بیشتر بخوانید » -
داستان حسین قلی خان چوپان که به مقام ملکالتجار رسید!
داستان حسین قلی خان چوپان: پسر چوپانى بود که يک گاو داشت. هر روز گوسفندهاى مردم را مىچراند پسر و…
بیشتر بخوانید » -
حکایت درخت جاودانگی از مثنوی معنوی؛ درختی که میوه اش مرگ را از بین میبرد!
حکایت درخت جاودانگی: در هندوستان درختی است كه هر كس از ميوهاش بخورد پير نمیشود و عمرش جاودانه خواهد بود.…
بیشتر بخوانید » -
داستان جالب درباره بازی سرنوشت: خوششانسی یا بدشانسی؟
داستان جالب درباره بازی سرنوشت: در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت.…
بیشتر بخوانید » -
داستان زیبای “یا این یا باز هم این”، راز رسیدن به خواستههای بزرگ در زندگی!
داستان زیبای یا این یا باز هم این: شیوانا از راهی می گذشت. پسر جوانی را دید با قیافه ای…
بیشتر بخوانید » -
داستان جالب: راز معلم زیبایی که ازدواج نمی کرد!
راز معلم زیبایی که ازدواج نمی کرد: معلم مدرسهای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود.…
بیشتر بخوانید » -
حکایت درویش یک دست از مثنوی معنوی؛ درویشی که به بلای سختی گرفتار شد و یک دستش را از دست داد!
حکایت درویش یک دست: درویشی در کوهساری دور از مردم زندگی می کرد و در آن خلوت به ذکر خدا…
بیشتر بخوانید »