عجایب

پرده‌برداری از تاریخ تاریک تیمارستان جکسون

حدود 12 سال پیش، ایالت می‌سی‌سی‌پی آمریکا در صدر اخبار قرار گرفت، اما این‌بار نه به خاطر یک رسوایی سیاسی یا فاجعه طبیعی، بلکه به‌خاطر کشفی هولناک زیر خاک.

به گزارش یک پزشک، در جریان عملیات عمرانی در محوطه‌ی بیمارستان دانشگاهی شهر جکسون در سال ۲۰۱۲، کارگران به چیزی برخورده بودند که در ابتدا شبیه بقایای پراکنده انسانی به نظر می‌رسید. اما هر چه بیل‌ها بیشتر زمین را شکافتند، چهره‌ی واقعی یک گذشته فراموش‌شده نمایان شد: بیش از ۷۰۰۰ قبر بی‌نام، متعلق به بیماران سابق تیمارستانی که زمانی در همین مکان قرار داشت.

کشف این گورها، نه‌تنها سؤالات بسیاری درباره تاریخ نظام روان‌پزشکی آمریکا مطرح کرد، بلکه خانواده‌های بی‌شماری را با گذشته‌ای تلخ و ناپایدار روبه‌رو ساخت. این آسایشگاه که زمانی با نام رسمی «بیمارستان ایالتی می‌سی‌سی‌پی برای بیماران روانی» شناخته می‌شد، بین سال‌های ۱۸۵۵ تا ۱۹۳۵ خانه‌ی هزاران انسان بود؛ انسان‌هایی که اغلب نه به دلیل جنون، بلکه به خاطر تفاوت، فقر یا آسیب‌های روانی ساده در آنجا نگهداری می‌شدند.

کشف تصادفی، راز تهفته در خاک را فاش کرد

در بهار سال ۲۰۱۲، پروژه‌ای ساده و ظاهراً بی‌دردسر آغاز شد: توسعه‌ی پارکینگ بیمارستان دانشگاه می‌سی‌سی‌پی در جکسون. اما حفاری‌های اولیه، چیزی بیشتر از خاک و سنگ بیرون کشید. ابتدا چند استخوان پراکنده، بعد بقایای جمجمه‌ای کامل، و سپس آثار مشخصی از تابوت‌های چوبی قدیمی نمایان شد. کارگران پروژه، در بهت و تردید، موضوع را به مسئولان گزارش دادند و خیلی زود عملیات متوقف شد تا بررسی‌های باستان‌شناسی و پزشکی قانونی آغاز شود.

تحقیقات اولیه نشان داد که این اجساد مربوط به دهه‌ها قبل و دقیقاً به محل تیمارستان ایالتی می‌سی‌سی‌پی بازمی‌گردند؛ جایی که از اواسط قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم فعال بوده است. در بازه‌ای که هنوز بهداشت روان به‌درستی شناخته‌شده نبود، بیماران روانی، یتیمان، زنان دچار افسردگی پس از زایمان، کهنسالان زوال‌یافته و حتی افراد دچار ناهنجاری‌های اجتماعی، به این مؤسسه منتقل می‌شدند. بیش از نیمی از آن‌ها هرگز زنده از آنجا خارج نشدند. اسناد موجود حاکی از مرگ آرام یا طبیعی نبودند؛ بسیاری از بیماران در اثر سوء‌تغذیه، سرمای شدید، اعمال خشونت‌بار یا بی‌توجهی مطلق جان باختند.

در پی این کشف، گروهی متشکل از مردم‌شناسان، مورخان پزشکی و اعضای خانواده‌های قربانیان تشکیل شد تا پرده از این گورستان فراموش‌شده بردارند. آنچه کشف شد، نه فقط بقایای استخوانی، بلکه بخشی عمیق و تاریک از حافظه‌ی اجتماعی آمریکا بود؛ حافظه‌ای که به‌عمد دفن شده بود، اما اکنون دوباره فریاد می‌زد.

تیمارستان جکسون، آیینه‌ای از ترس و نادانی قرن نوزدهم

تیمارستان ایالتی می‌سی‌سی‌پی که بعدها به نام «آسایشگاه جکسون» شناخته شد، در سال ۱۸۵۵ و با نام رسمی Mississippi State Insane Asylum فعالیت خود را آغاز کرد. این مرکز نخستین مؤسسهٔ روان‌پزشکی ایالت بود و در ابتدا به عنوان گامی پیشرو در جهت نگهداری از بیماران روانی تأسیس شد.

اما با گذشت زمان و افزایش شمار بیماران، آنچه در ابتدا محل مراقبت بود، به مکانی برای انزوا و فراموشی تبدیل شد. در نیمه دوم قرن نوزدهم، تعاریف اختلال روانی بسیار مبهم و به‌شدت تحت‌تأثیر باورهای دینی و عرفی زمان بود. زنان دچار اندوه پس از زایمان، نوجوانان نافرمان، و حتی سیاه‌پوستانی که حاضر به تبعیت کامل نبودند، می‌توانستند با یک امضای خانوادگی به این مرکز منتقل شوند.

ظرفیت آسایشگاه در ابتدا چند صد نفر بود، اما تا سال ۱۹۰۰ به بیش از سه هزار بیمار رسید. بسیاری از بیماران در شرایطی نگهداری می‌شدند که با امروز تفاوت فاحشی دارد؛ سلول‌های کوچک، تخت‌های فلزی زنجیردار، بدون گرمایش کافی، بدون داروهای موثر، و با نظارتی حداقلی. پرستاران و کارکنان اغلب آموزش‌ندیده و رفتارهای‌شان خشن و تحقیرآمیز بود. گزارش‌هایی که در دهه‌های بعد افشا شدند، از موارد متعدد آزار جسمی، سوء‌تغذیه و حتی آزمایش‌های پزشکی بدون رضایت بیمار پرده برداشتند.

نکته دردناک‌تر اما این بود که اغلب بیماران هیچ بازگشتی به زندگی عادی نداشتند. دفن پنهانی، بدون سنگ قبر و بی‌هیچ هویتی، سرنوشت رایج ساکنان این آسایشگاه بود. حتی بسیاری از خانواده‌ها، به دلایل فرهنگی و ترس از بدنامی، هرگز پیگیر وضعیت بستگان خود نمی‌شدند. تیمارستان جکسون، نه‌فقط محلی برای درمان، که آینه‌ای تمام‌قد از طرد اجتماعی، نادانی علمی و سکوت تاریخی بود.

خانواده‌ها، خاطره‌ها، و تلاش برای بازشناسی هویت قربانیان

پس از کشف گورهای جمعی در محوطه بیمارستان، چیزی بیش از استخوان‌ها از دل خاک بیرون آمد: خاطرات دفن‌شده، رازهای خانوادگی، و سکوتی که حالا باید شکسته می‌شد. بسیاری از خانواده‌هایی که سابقه اقامت اجدادشان در آسایشگاه را فقط در حد یک شایعه شنیده بودند، ناگهان با واقعیتی عینی روبه‌رو شدند. نوه‌ها و نتیجه‌های کسانی که شاید هرگز درباره‌شان حرفی زده نشده بود، حالا در صف انتظار برای آزمایش دی‌ان‌ای ایستاده بودند تا شاید نشانی از پدربزرگ، مادر بزرگ یا عمه‌ی گمشده بیابند.

اما مسئله فقط شناسایی نبود، بلکه نوعی مواجهه عاطفی، تاریخی و حتی هویتی بود. بسیاری از این افراد، برای نخستین بار با گذشته‌ای تاریک روبه‌رو می‌شدند که نسل‌ها پیش پنهان شده بود تا «آبروی خانواده» حفظ شود. بازماندگان با کمک سازمان‌های مردم‌نهاد و گروه‌های پژوهشی، اقدام به گردآوری اسناد، نامه‌ها، دفترچه‌ها و عکس‌های قدیمی کردند تا پازل نام‌دار کردن این قربانیان را کامل کنند. برخی خانواده‌ها حتی شروع به نوشتن زندگی‌نامه و ساخت مستند درباره پیشینیان فراموش‌شده خود کردند؛ در تلاش برای بازگرداندن کرامت انسانی به کسانی که زمانی از جامعه رانده شده بودند.

این روند هم تلخ بود و هم رهایی‌بخش. تلخ، از آن رو که چهره زشت گذشته دوباره آشکار می‌شد. و رهایی‌بخش، چون بالاخره سکوت پایان می‌گرفت. یکی از دردناک‌ترین صحنه‌ها در مستندهای ساخته‌شده، زمانی است که یک خانواده پس از سال‌ها، فقط یک شماره روی قطعه استخوان را می‌بوسد و می‌گوید: «بالاخره پیدات کردیم.»

فراموش‌شده‌ها چه می‌گویند؟ واکنش عمومی و معنای این کشف در جهان امروز

کشف گورهای بی‌نام در جکسون، نه‌تنها توجه رسانه‌های محلی و ملی را جلب کرد، بلکه به نقطه‌ای مهم در گفتمان تاریخی و اجتماعی آمریکا تبدیل شد. هزاران نفر در شبکه‌های اجتماعی و نشست‌های عمومی درباره این واقعه صحبت کردند، اما این بحث فراتر از همدردی یا شوک اولیه رفت؛ جامعه ناگهان مجبور شد با این پرسش بنیادین روبه‌رو شود: چه کسانی را حذف کردیم؟ چرا؟ و هنوز چه کسانی را نادیده می‌گیریم؟

در واکنش به این واقعه، دانشگاه‌ها، فعالان اجتماعی، موزه‌ها و حتی نهادهای رسمی روان‌پزشکی شروع به بازاندیشی در تاریخ خود کردند. برخی بیمارستان‌ها تابلوهای یادبود برای قربانیان نصب کردند و در جکسون نیز طرحی برای ایجاد فضای یادمانی دائمی به جریان افتاد. از سوی دیگر، جنبش‌هایی برای اصلاح رویکردهای مراقبت روانی در حال شکل‌گیری است؛ جنبش‌هایی که به دنبال جایگزینی طرد و سرکوب با درک و حمایت‌اند. برخی ایالت‌ها حتی تحقیقات داخلی درباره تاریخچه آسایشگاه‌های خود را آغاز کردند.

اما مهم‌تر از همه، این کشف تصویری واضح و ملموس از سرکوب نهادینه‌شده در تاریخ ارائه داد؛ اینکه چگونه جامعه می‌تواند با پشت نقاب «علم» و «امنیت اجتماعی»، گروهی از انسان‌ها را بی‌صدا دفن کند. صدای آن ۷۰۰۰ نفر حالا دیگر خاموش نیست. استخوان‌هایشان، فریادهایی‌اند که خاک نتوانست نگه دارد. این کشف، در نهایت، تلنگری است به امروز ما؛ که مبادا دوباره همان مسیر را برویم، فقط با لباس و واژه‌های شیک‌تر.

فراموش‌شده‌ها، بازگشته‌اند. و وظیفه‌ی ما، شنیدن است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یازده − 4 =

دکمه بازگشت به بالا