داستان

داستان ضرب المثل چند مرده حلاجی!حکایتی از سرگذشت عارفی مشهور

داستان ضرب المثل چند مرده حلاجی: در ادبیات عامه فارسی چند مرده حلاجی یعنی نشان بده که چقدر توانایی انجام این کار را داری یا این که این کاره هستی یا نه ؟

اما برای این ضرب المثل دو ریشه ذکر شده ، یکی ریشه لغوی آن است که از حلاج به معنی پنبه زن می آید ، پنبه زن ها دوره گرد هایی بودند که پنبه ها را با وسایلی که داشتند ، آماده برای تهیه تشک و متکا و لخاف می کردند ، این کار نیاز به توان بدنی و صبر زیاد داشت و هر کسی از پس آن بر نمی آمد ، برای همین به ادعا نبود و باید هر کس در مقابل انبوه پنبه هایی که در مقابلش گذاشته می شد، نشان می داد که «چند مرده حلاج است».

اینم جالبه: حکایت مرد فقیر و بقال از سری داستان های هزار و یک شب!

ضرب المثل ” چند مرده حلاجی” بر گرفته از داستانی درباره ی حسین بن منصور حلاج عارف و فقیه مشهور است که او را نماد استقامت و پایداری می دانند.

ما قصد داریم در مجله اهل فان این حکایت شنیدنی و خواندنی را با شما به اشتراک بگزاریم پس با ما همرا باشید:

اینم قشنگه: حکایت ضرب المثل خر برفت و خر برفت و خر برفت.داستانی از مثنوی معنوی!

داستان ضرب المثل چند مرده حلاجی

حسین بن منصور حلاج از عارفان مشهور ایران می باشد که در سال 244 هجری در منطقه طور که از توابع فارس بود متولد شد، شغل پدر او حلاجی و پنبه فروشی بود و در خوزستان زندگی می کرد.

حسین بن منصور حلاج بسیار باهوش بود و در دوازده سالگی قرآن کریم را حفظ کرد.

او مدتی را به تحصیل علم پرداخت و پس از چندی به بصره رفت و در مدرسه ی حسن بصری راه و روش صوفیان را آموخت، لباس درویشان را از دست عمر و بن عثمان مکی ( از مشایخ عرفانی – صوفی، عارف و عالم سده ی سوم قمری) پوشید و رفته رفته به آیین و طریقت بزرگان عرفا و صوفیه زمان خود نظیر جنید بغدادی در آمد.

جالب است بخوانید: حکایت این همان امامزاده ایست که با هم ساخته ایم!.

او در طول حیات خود بین شهر های بغداد و بصره و اهواز و خراسان در رفت و آمد بود و با کسانی که به ظاهر صوفی بودند مخالفت می کرد، همین مسئله رفته رفته باعث شد تا او دشمنانی پیدا کند.

اگر چه بسیاری از فقیهان آن زمان حسین بن حلاج را یکی از اولیای خدا و او را مردی بزرگ و بلند ‌مرتبه می دانستند اما برخی هم به علت کینه ای که از او به دل گرفته بودند تهمت دروغ گویی به حسین بن حلاج زده و او را در نظر مردم بد جلوه می دادند.

تهمت و دروغ های مخالفان به جایی رسید که به حلاج نسبت جادوگری و شعبده بازی و کفر دادند و گفتند که او در در شورش بغداد که سال ۲۹۶ هجری قمری رخ داد، دست داشته است.

حاکم وقت یعنی حامد بن عباس با همکاری ابو عمر حمادی از خلیفه ی عباسی خواستند که فرمان اعدام وی را صادر کند. خلیفه هم درخواست آن‌ ها پذیرفت و حکم اعدام را برایش صادر کرد.

اینم ببین: داستان ضرب المثل حرف مفت نزن؛ حکایتی از زمان قاجار

تصویر داستان ضرب المثل چند مرده حلاجی

داستان ضرب المثل چند مرده حلاجی

شاید برایتان جالب باشد:داستان ضرب المثل جمع کن کاسه کوزه تو

حلاج که به حقانیت عقیده و آرمان خویش ایمان داشت و معراج مردان را بر سر دار می ‌دانست تا آخرین لحظات زندگی از عقاید خود دفاع کرد و ترس به دل راه نداد.

سر انجام او را در روز ۲۴ ماه ذیقعده سال ۳۰۹ هجری قمری به شکلی فجیع و دستانی بسته به دار آویختند، بعد از دار زدن، مامورین دو دست او را قطع کردند حلاج در همان حال لبخند زد.

مردم از دیدن لبخند او در آن حال، تعجب کردند و پرسیدند: برای چه می خندی؟

حلاج پاسخ داد: قطع کردن دستان یک انسان بسته کار راحتی است.

سپس صورتش را چرخاند و با خونی که از کتفش جاری بود آن را خونی کرد، شخصی از او پرسید چرا صورتت را خون ‌آلود کردی؟

حلاج گفت: می دانم که خون زیادی از من رفته و به همین خاطر چهره ام زرد شده است، فکر می کنید که این رنگ زرد به خاطر ترس است صورتم را خونی کردم تا در نظر شما سرخ و گلگون باشم.

بعد از آن چشم های حلاج را در آوردند که مردم با دیدن آن صحنه بسیار آشفته و عصبانی شدند و دست به شورش زدند، در آن شورش دکان ها و ساختمان ها را به آتش کشیدند و خراب کردند.

مامورین این بار برای ساکت کردن حلاج زبان او را بریدند و سپس سرش را از تنش جدا کردند، حلاج در وقت جدا شدن سرش تبسمی کرد و جان داد.

سپیده دم فرا رسیده بود که جسد حلاج را آتش زدند و در پایان خاکستر او را در رود دجله ریختند.

شاید جالب باشه: حکایت کلاغ و کوزه آب

از آن پس استقامت و پایداری حلاج زبانزد خاص و عام شد و همین ماجرا باعث شد تا مردم برای آزمودن تاب و توان یک شخص از ضرب المثل ” چند مرده حلاجی ” استفاده کنند.

خوب دوستان همراه نظر شما در رابطه با این حکایت چیست ؟ممنون می شویم تا نظرات شما را هم در این مورد بدانیم.

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش داستان مجله اهل فان  مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

در اینجا ما قصدمان این است تا مجموعه داستانهای کوتاه و حکایتهای پندآموز را با شما دوستان گرامی به اشتراک بگذاریم .

حکایت چیست؟

حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکته‌ای اخلاقی نهفته است. این درس یا نکته بیشتر در پایان حکایت بر خواننده آشکار می‌شود. شخصیت‌های حکایت حیوانات یا اشیای بی‌جانند. زمانی که حیوانات شخصیت حکایتند، مانند انسان‌ها سخن می‌گویند و احساسات انسانی از خود نشان می‌دهند. یکی از بهترین نمونه‌های حکایت در زبان فارسی را می‌توان در کلیله و دمنه دید.

حکایت‌ها معمولاً طوری نوشته می‌شوند که خواننده به سادگی آن‌ها را درک کند. ادبیاتی را که در حکایت‌ها به کار برده می‌شود، ادبیات تعلیمی می‌نامند.

برخی حکایت‌ها از نسلی به نسل دیگر بازگو می‌شود. بیشتر در حکایت با استعاره از اشیا یا حیوانات، نابخردی انسان در رفتار و منشش به وی نشان داده می‌شود. گاهی حکایت آکنده از طنز یا هزل است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × دو =

دکمه بازگشت به بالا